فصل دوم: تاريخچهى نهج البلاغه ?
از تاريخ تدوين كتاب نهج البلاغه حدودا هزار سال مىگذرد، يعنى مرحوم سيد رضى كه اين كتاب را تدوين كردند و اين خطبهها و نامهها را جمعآورى كردند، در حدود سال 400 هجرى و اواخر قرن سوم به اين كار دست زدند بنابراين نهج البلاغه كتابى هزار ساله است. ?
بخشى از نهج البلاغه مجموعهى سخنرانىهاى امير مؤمنان است. چه قدر اين خطابهها پر مغز است كه از زمان تدوين اين كتاب تا امروز صدها كتاب دربارهى اين سخنرانىها و شرح و بيان مسايل آنها نوشته شده است. شما ملاحظه كنيد كه اين سخنرانيهاى سطح بالا كه علماى بزرگ و متفكران نيرومند - از شيعه و سنى - در حاشيه و شرح آن سخنورى كردهاند، در كجا ادا مىشد؟ در مسجد كوفه، چه زمانى؟ ميان سالهاى سى و پنج و چهل هجرى (هزار و سيصد و شصت سال قبل). سطح فرهنگ و انديشهى مردمى كه در جامعهى اسلامى آن روز زندگى مىكردند، آن چنان بالا بود كه وقتى على بن ابى طالب عليهالسلام اين سخنان عميق و پر مغز را در منبر ادا مىكرد، زن و مرد و كوچك و بزرگ سخن او را مىفهميدند... .
پس همان طور كه مىبينيد سطح فرهنگ جامعهى علوى بالاست و در آن حدى است كه نهج البلاغه را مىفهمد. ?
ما امروز بعد از گذشت هزار سال از تدوين نهج البلاغه، بيشتر قدر اين كتاب را مىدانيم تا يك عالم بزرگ در قرن چهارم هجرى. ما در قرن چهاردهم هجرى هستيم؛ يعنى بشريت به طور طبيعى رو به سختى پيش رفته و سخن و پيام على عليهالسلام و آهنگ اسلام از حنجرهى او برايش مغتنمتر است تا قرنها پيش. ?
اولا اين كتاب يك كتاب دست اول اسلامى است و در اين شرايط تاريخى كه با صدر اسلام تقريبا 1400 سال فاصله داريم، منابع دست اول و اصيل اهميت ويژهيى دارد. ?
اگر ما بتوانيم متون صدر اسلام را احيا كنيم، كمك زيادى به ايجاد يك محور اصلى براى اين اجتهادها كردهايم. نهج البلاغه را از اين ديدگاه نگاه كنيم. نهج البلاغه با اين ديدگاه هرگز با كتاب حديث فلان صحابى يا تابعى كه پنجاه سال، شصت سال صد سال و يا صد و چهل سال بعد از هجرت بوده قابل مقايسه نيست. ?
بسيارى از كارهاى لازم در طول بيش از هزار سالى كه از تدوين اين كتاب شريف مىگذرد انجام گرفته است. شايد در كتابخانهها نسخ خطى اين آثار ارزشمند محفوظ باشد كه بايد جستجو و پيدا كرد. احتمال هم دارد كه بعضى از آنها در طول زمان، در معرض حوادث قرار گرفته و از بين رفته باشد در حال اين كارها بايد انجام بگيرد. ?
محققان، نهج البلاغه را براى اين زمان بسيار قدر بدانند. حقيقت اين است كه اگر ما امروز ((هزارهى نهج البلاغه)) را مىگيريم، بايد بدانيم كه اين كتاب عزيز اقلا نهصد و پنجاه سال از هزار سال را در انزوا و سكوت بوده است و جز دانشوران و خواص، كسى از نهج البلاغه جز نامى نمىدانست.
فصل سوم: تصوير شخصيت على عليهالسلام در نهج البلاغه ?
يك بعد ديگر از ابعاد ارزش و اهميت نهج البلاغه ترسيم شخصيت اميرالمؤمنين عليه الصلاه و السلام است؛ چيزى كه ما امروز به آن كمال احتياج را داريم.
اميرالمؤمنين على عليهالسلام اين چهرهى ناشناخته، اين انسان والا، اين نمونهى كامل مسلمانى كه اسلام مىخواهد انسانها آنچنان ساخته بشوند؛ در لابلاى اوراق و سطور نهج البلاغه كاملا شناسايى و تعريف مىشود.
نهج البلاغه در حقيقت كتاب معرفى على بن ابى طالب عليهالسلام است. چگونه ممكن است كسى به افقهاى اسرارآميز و شگفت آور، و واديهاى گوناگون معرفتى - كه در نهج البلاغه است - دست نيافته باشد و بتواند آنها را اين گونه زيبا و جذاب ترسيم و توصيف كند.
در نهج البلاغه همهى ابعاد يك شخصيت والاى انسانى وجود دارد و يك انسان كامل در نهج البلاغه مجسم مىشود و آن انسان كامل، خود اميرالمؤمنين عليهالسلام است. و اين نه فقط از باب شناسايى چهرهى اميرالمؤمنين عليهالسلام مهم است؛ بلكه از باب شناسايى اسلام و اين كه اسلام چگونه انسانى را مىخواهد بسازد، حايز اهميت است.
امروز بشريت معاصر از ما سؤال مىكند: ((اين اسلامى كه شما از آن دم مىزنيد و فكر مىكنيد رسالت آن جهانى است، در صدد ساختن چگونه انسانى است؟)) براى پاسخ چه كسى را بهتر و زيباتر و جامعتر و والاتر از على بن ابى طالب عليهالسلام مىتوان نشان داد؟ چهرهى على بن ابيطالب عليهالسلام در هيچ جا مانند نهج البلاغه آشكار نمىشود. ?
در حقيقت نهج البلاغه شخصيت خطى و رسمى اميرالمؤمنين است؛ يعنى على عليهالسلام خود نهج البلاغهى مجسم است و اين يكى ديگر از خصوصيات امير مؤمنان است. به آنچه كه مىگويد عمل مىكند و آنچه را كه مىخواهد در زندگى خود پياده مىكند.
شخصيت اميرالمؤمنين خود، كلمه به كلمه و سطر به سطر تفسير نهج البلاغه و قرآن است؛ لذا شما وقتى نهج البلاغه را مىخوانيد هم تاريخ و زندگى على عليهالسلام را دانستيد و هم اسلام را شناختيد. ?
ليكن مطالب اين كتاب كه در مجموع، درس زندگى اجتماعى براى مسلمانهاست، به طور مجرد از زندگى مطرح نشده است. گويندهى اين كلمات رئيس مملكت، حاكم و فرمانرواى بزرگى است كه حكومت او بر كشور پهناور و عظيمى گسترش داشته است. اين انسان بزرگ كه مسؤوليت ملك دارى و زمامدارى را هم بر دوش داشته، با احساس اين مسؤوليت عظيم چنين مطالبى را بر زبان جارى كرده است. نهج البلاغه مانند گفتههاى حكيمى نيست كه دور از غوغاى زندگى و فارغ از واقعيتها و مسايل گوناگونى كه در يك جامعه ممكن است مطرح باشد، مىنشيند و معارف اسلامى را بيان مىكند؛ بلكه سخنان انسانى است كه بار مسؤوليت ادارهى يك جامعهى عظيم را بر دوش خود احساس مىكند و داناى دين و بصير به همهى معارف اسلامى و قرآنى است و با دلى مالامال از معرفت و روحى بزرگ و در مقامى پرمسؤوليت، با مردم رو به رو مىشود، با آنها حرف مىزند و به سؤالات و استفهامات آنها پاسخ مىدهد. اين است زمينه و موقعيت صدور نهج البلاغه. ?
اين بزرگوار يكى از معجزات شگفت آور خدا در تاريخ بود و حادثهى شگفت آور ديگر اين بود كه قدر اميرالمؤمنين را در زمان خودش ندانستند. اين هم واقعا از آن حوادث شگفت آور و تلخ است. كار را به جايى رساندند كه - بر اساس آنچه كه در نهج البلاغه آمده است - ايشان به طور مكرر در زمان حكومت خودشان از دست مردم به خداى متعال شكوه مىكردند. دل آن بزرگوار پر از خون بود. با اين همه سعهى صدر و با اين همه گذشت در راه خدا و احكام الهى، آن بزرگوار در نهايت ضيق و عسرت در دوران زندگيش قرار گرفته بود. ?
فصل چهارم: فيض الاسلام اولين مترجم نهج البلاغه
اولين ترجمهيى كه از نهج البلاغه شده، توسط آقاى سيد على نقى فيض الاسلام - مترجم روحانى محترم - انجام گرفته است. او اولين كسى بود كه اين كتاب را همه فهم كرد و به دست مردم داد. كار ايشان كار مهمى بود كه من به آن ارج مىگذارم و قدردانى مىكنم. ?
از عالم جليل آقاى فيض الاسلام كه اولين بار اين كتاب را به فارسى ترجمه كرد و در اختيار مردم قرار داد و صداى نهج البلاغه را براى اولين بار به گوش مردم رساند؛ تشكر كردم و باز هم تشكر مىكنم. همچنين از چند نفر نويسندگان محترمى كه از نهج البلاغه ترجمههاى منتخب يا آزاد و به صورت بيان محتوا به دست دادهاند؛ به سهم خود سپاسگزارم. ?
اولين كسى كه در زمان ما نهج البلاغه را به ميان آورد، مرحوم فيض الاسلام بود. ايشان يكى از علماى بزرگ تهران و يك عالم آگاه و با اخلاص و روشنفكر بود اما رفت؛ لكن ترجمهى غنى نهج البلاغه را به دست مردم داد.
من مقيدم كه خدمت آن سيد بزرگوار را - كه حتى يك بار در عمرم او را از نزديك نديدم و اخيرا ايشان به رحمت ايزدى پيوستند - همه جا ذكر كنم تا خدمت بزرگ او براى جامعهى ايرانى فراموش نشود.
قبل از آن كه ترجمهى فيض الاسلام در اختيار ما قرار گيرد، جز ترجمهى ? ملا فتح الله كاشانى و كتابهاى قديمى و شرحهاى عربى چيزى در دست نداشتيم. قبل از اينها هم در محيطهاى مردمى و روشنفكرى و دانشجويى و دانش آموزى و حتى در محيط
طلبگى و حوزهى علميه، از نهج البلاغه نشانى نداشتيم و ما امروز بايد اين موهبت را با عمل به نهج البلاغه جبران كنيم. ?
فصل پنجم: قرآن و نهج البلاغه
اين كتاب وقتى در كنار قرآن قرار بگيرد، يقينا تالى قرآن است، يعنى ما ديگر كتابى نداريم كه داراى اين حد از اعتبار و جامعيت و قدمت باشد. لذا احياى نهج البلاغه فقط وظيفهى ما شيعيان نيست، بلكه وظيفهى همهى مسلمانهاست، يعنى هر كس على بن ابى طالب عليهالسلام را قبول دارد و مسلمان است - چون در اسلام كسى نيست كه اين بزرگوار را قبول نداشته باشد - به عنوان احياى يك ميراث بى نظير اسلامى بايد نهج البلاغه را زنده كند و اين احيا نه فقط به معناى كثرت چاپ - كه زياد هم چاپ شده - بلكه به معناى كار كردن و تحقيق كردن در زمينهى آن است.
همچنان كه در زمينهى قرآن كريم كار شده و تفسيرهاى زيادى نوشته شده است، دربارهى نهج البلاغه هم بايد اين كارها انجام گيرد. همان طور كه قرآن خوانده مىشود، نهج البلاغه هم بايد خوانده شود؛ چون تالى و دنبالهى قرآن است. همان طور كه مسلمانها خودشان را موظف مىدانند با قرآن انس پيدا كنند و ندانستن قرآن را براى خود نقص مىشمارند؛ دانستن نهج البلاغه هم بايد نقص به حساب بيايد. ?
جاى يك ترجمهى كامل و همه جانبه از نهج البلاغه و جاى يك ترجمهى كامل و روشن و رسا از قرآن در جامعهى ما همچنان خالى است.
براى چندمين بار از همهى كسانى كه مىتوانند ترجمهى خوبى از قرآن كريم به فارسى تهيه كنند و ارايه دهند، خواهش مىكنم اين كار را بكنند جمهورى اسلامى بعد از پنج سال به نظرم قدرى دير كرده است؛ بايد اين كار زودتر انجام مىگرفت و هر چه مىگذرد ديرتر مىشود. به نظر من اشكالى ندارد كه چندين نفر شروع كنند به ترجمهى اين دو اثر مقدس و هر مقدار را كه مىتوانند پيش ببرند؛ چون به هر حال هيچ ترجمهيى كامل نخواهد بود. يعنى اين طور نباشد كه اگر كسانى شنيدند فلان نويسندهى خوب و آشنا به زبان عربى، مشغول ترجمهى نهج البلاغه يا قرآن شده است، از كار خود دست بكشند و كارى نكنند هر كسى شوق اين كار را در خود احساس مىكند، شروع كند. اگر ده ترجمهى بسيار خوب هم از قرآن كريم و نهج البلاغهى شريف داشته باشيم، زيادى نيست، هيچ اشكالى ندارد كه علايق و ذوقهاى گوناگون و ديدگاههاى مختلف از يك آيه يا يك جمله بتوانند خواننده را قدرى به ابعاد واقعى آن جمله نزديكتر كنند بنابراين به نظر من اين كار امروز در اولويت قرار دارد. ?
قرآن بدون حديث، مفسر و مبين ندارد و حديث بدون قرآن جهت ندارد، لذا اگر بخواهيم ايمان آگاهانه و عميق در جامعه داشته باشيم، بايد قرآن و حديث جايگاهى مقتضى در جامعه داشته باشند.
آشنايى با قرآن بايد در دانشگاهها معمول شود تا روح و فرهنگ قرآنى در مراكز علمى حاكميت يابد. در زمينهى حديث، ما نهج البلاغه را داريم كه مجموعهيى حديثى و كامل است و بسيارى از نيازها و راه حلهاى مسايل و مشكلات امروزى ما در اين كتاب جمع است. ?
انس با قرآن و نهج البلاغه چيز عجيبى است. نهج البلاغه واقعا تالى تلو قرآن است. انسان وقتى با نهج البلاغه يا با صحيفه سجاديه انس پيدا مىكند مىبيند كه چيزهاى نابى از اسلام در اختيار دارد. ?
فصل ششم: نقش نهج البلاغه در جامعهى اسلامى
ما جامعهى ايرانى متأسفانه قرنهاى متمادى از كتاب شريف و روشنگر مبين نهج البلاغه محروم بوديم. يك زندگى سعادتمند انسانى به لحاظ تمام ابعاد و با همهى خصوصيات، از نهج البلاغه قابل درس گرفتن است.
اگر بخواهيم خودمان و جامعهيى را كه شايستهى انسان است بسازيم و به اخلاق و خصال و عقايد نيكو و نشاط و اميد و آينده نگرى و خودسازى شخصى دست يابيم و به وظايف و تكاليفمان عمل كنيم و جامعهيى سراپا عقل و حق داشته باشيم و با اميد و جهاد و تلاش و پيروزى و موفقيت و بر مبناى يك فلسفهى عالمانه و درست حركت كنيم؛ مىبايست همهى اين درسها را از نهج البلاغه بياموزيم. ?
خودسازى فردى و سازندگى زندگى اجتماعى براى انسان لازم است.
البته نهج البلاغه يك ابعاد عرفانى هم دارد كه من خود را كوچكتر از آن مىدانم كه آن ابعاد را بفهمم و درك كنم. مجبورم به ظواهر آن كلمات اكتفا كنم و بگذرم. آنها را هم اهل الله و مردمان عارف و انسانهاى حكيم و دلهاى آشنا با خدا مىتوانند بفهمند.
?
اميرالمؤمنين عليهالسلام در سخنرانيهاى خود چه مىگويد؟ اين اميرى كه هم حاكم جامعهى اسلامى است و هم پايه و مايهيى از حكمت دارد چه گفته است؟ بديهى است كه سخن او مطابق با نيازهاست و چيزى را كه نياز قطعى آن مرحله از تاريخ اسلام طلب مىكند مىگويد و ممكن نيست غير از آن چيزى بگويد ممكن نيست كه آن طبيب حاذق دلسوز نسخهيى بنويسد كه بيمار او به آن احتياج ندارد. بنابراين ما از نسخهى اميرالمؤمنين على عليهالسلام يك چيز ديگر پيدا مىكنيم و آن وضعيت جامعهى اسلامى آن روز است. ?
حقيقت ديگرى كه وجود دارد و امروز ما را بيشتر از گذشته به نهج البلاغه مشتاق و محتاج مىكند اين است كه در طول تاريخ اسلام، متأسفانه با انحرافى كه از كج فهمى و جهالت از يك سو و غرض ورزى و دشمنى از سوى ديگر حاصل شده است، در آنچه كه از معارف اسلامى در اختيار ماست سردرگميهايى داشتهايم. ?
با اين كه مدتهاست تا حدود زيادى نهج البلاغه از فراموشى بيرون آمده و نام آن به گوش مردم رسيده و به نحوى در دسترس مردم قرار گرفته است ولى باز اعتقاد دارم كه در اطراف اين كتاب بايد تحقيقات علمى و همه جانبهيى انجام بگيرد، البته كارهايى كه تاكنون انجام گرفته و شمهيى از آنها در كتابنامهى نهج البلاغه درج شده است، قابل توجه و سزاوار تقدير و تشكر مىباشد. ?
دربارهى توجهى كه بايد به نهج البلاغه پيدا كنيم، مىخواهم هشدار بدهم: ما اين توجه را امروزه كم داريم، مثل اين كه نمىدانيم چه گنجينهى معرفت بىپايانى در اين كتاب وجود دارد، يا هنوز براى مردم ما - حتى محققين - اهميت دستيابى به منبع عظيم اين كتاب بى نظير، به طور كامل كشف نشده است. ?
اگر قرار باشد همين طورى كه شما داريد با دين و قرآن و نهج البلاغه و اسلام، خودتان را آشنا مىكنيد، پيش برويد؛ پايههاى امپراطوريهاى زر و زور در دنيا به وسيلهى شما متزلزل خواهد شد؛ لذا از شما مىترسند. ?
محققان، نهج البلاغه را براى اين زمان بسيار قدر بدانند. حقيقت اين است كه اكر ما امروز ((هزارهى نهج البلاغه)) را مىگيريم، بايد بدانيم كه اين كتاب عزيز از اين هزار سال اقلا نهصد و پنجاه سال را در انزوا و سكوت بوده است. جز دانشوران و خواص، كسى از نهج البلاغه نامى نمىدانست. ?
اين انقلاب در سايهى آموزشهاى اميرالمؤمنين عليهالسلام و با اتكا به قرآن و نهج البلاغه، به پيروزى رسيده است.
امروز تقريبا همان جامعهى اسلامى و علوى تشكيل شده و تقريبا همان شرايط در بيشتر ابعاد در جامعه و كشور ما حكم است.
امروز روز استفاده هر چه بيشتر از نهج البلاغه است. ?
امروز شرايطى مشابه شرايط حكومت دوران اميرالمؤمنين عليهالسلام است.
پس روزگار، روزگار نهج البلاغه است. امروز مىشود از ديدگاه دقيق و نافذ اميرالمؤمنين عليهالسلام به واقعيتهاى جهان و جامعه نگاه كرد و بسيارى از حقايق را ديد و شناخت و علاج دردها را پيدا كرد. همين است كه به نظر مإ؛ امروز بيش از هميشه به نهج البلاغه محتاجتريم. ?
امروزه براى ما نهج البلاغه از جهات مختلفى است، تأكيد مىكنم كه اين كتاب، گنجينهى بى نظير و تمام نشدنى است و امروز هم بيشتر از هميشه ملت و جامعهى اسلامى ما به آن نيازمند است. ?
مايهى خوشبختى بسيارى است كه همت برادران عزيز در بنياد نهج البلاغه شاهد تشكيل يك مجمع ديگر دربارهى اين كتاب شريف هستيم. بنده به عنوان يك فرد مسلمان و كسى كه مدتى از زندگى فكرى و مطالعاتى خودش را در زمينهى مباحث نهج البلاغه گذرانده است و به عنوان يك مسؤول در نظام جمهورى اسلامى، اين حركت را يك حركت مبارك و لازم و خوش عاقبت و مرحلهى كنونى را براى رسيدن به مراحل نهايى، مرحلهيى ابتدايى و فرخنده مىشمارم. ?
همت برادران در خور تقدير بسيار است و به اين مقدار هم نبايد بسنده شود، بايد خدمت به نهج البلاغه همچنان ادامه پيدا كند. البته در فاصلهى بين اين كنگره و كنگرهى سال گذشته، كارها و تلاشهايى در زمينههاى مختلف انجام گرفته است كه من در جريان بعضى از آنها اقرار گرفتهام؛ اما مىخواهم تأكيد كنم كه اين اجتماعات بايد مقدمهيى براى كارهايى عظيم باشد ما زمان بسيارى را با عدم ارتباط با نهج البلاغه گذراندهايم.
امروز با فرصتهايى كه وجود دارد بايد آن نقايص را جبران كنيم. ?
براى من خيلى دلنشين بود، اگر اين توفيق را پيدا مىكردم كه مثل يكى از شما در جلسات اين كنگره ارزشمند شركت فعال بكنم و مانند هميشه كه نهج البلاغه يكى از قبلههاى اميد فكرى ما بود و بسيارى از اوقاتمان به مطالعهى آن مىگذشت و در حوزهى تدريس و تدرس و فكر و مطالعهى ما جايگاه عمدهيى داشت؛ در اين محفل شريف علمى و ارزشمند هم مانند يك جستجوگر از اعماق اين اقيانوس عظيم بحثى را بررسى مىكردم و همه روزه در جلسات آن حاضر مىشدم. ?
به تدريج، نهج البلاغه به صحنهى زندگى آمد و به دست مردم افتاد مردم نمىدانستند نهج البلاغهيى هم وجود دارد. تنها جملاتى كه از نهج البلاغه شنيده بودند بيشتر در مذمت دنيا و بخش كمى از اخلاق بود و ديگر هيچ بعد از آن، قدرى نهج البلاغه دست به دست گشته است، كسانى بر آن شرح نوشتهاند و كسانى برداشتهاى خود را به نام شرح نوشتهاند.
همهى اين زحمات ارجمند و قابل تقدير است؛ اما در برابر عظمت نهج البلاغه و كارهايى كه بايد انجام گريد ناچيز است. ?
عواملى كه در درون جامعه به وجود مىآيد و جامعه را به ضعف انحطاط دچار مىكند و موجب زوال جامعه و دولت حق مىشود، در قرآن و حديث شمرده شده است. اگر قرآن و نهج البلاغه و احاديث را مطالعه كنيم. خواهيم ديد كه خداى متعال و اولياى معصومين اين موضوع را بسيار مهم دانستهاند و به قدر كافى به ما مردم دربارهى آن توصيه كردهاند و راه و چاه را نشان دادهاند. ?
رعايت حال عامهى مردم، كنار زدن طبقات ممتاز و نداشتن چنين طبقاتى در جامعهى اسلامى مورد نظر حضرت بوده است. اميرالمؤمنين در اين باره به مالك اشتر در آن فرمان معروف عظيم بى بديل اين گونه مىفرمايد:
((از همهى كارها محبوبتر در نزد تو آن كارى باشد كه در حق ميانهتر و حق گراتر و در عدل گستردهتر و همه شمولتر و نسبت به خشنودى عامهى مردم، فراگيرندهتر باشد. آن كارى را انتخاب بكن كه خشنودى عامهى مردم را تأمين بكند.)) عامهى مردم در مقابل خواص مردم و طبقات ممتاز. ?
اميرالمؤمنين عليهالسلام در نهج البلاغه دربارهى توحيد، نبوت، امامت، قيامت و معاد و قدرت خدا و مسايل اعتقادى بحثهاى مفصلى كردهاند كه اگر انديشمندان فقط به ترجمهى درست و توضيح مختصر همين مطالب بپردازند؛ حقايق بسيارى از ايدئولوژى اسلام در اختيار ذهن و دل شنوندگان و خوانندگان قرار خواهد گرفت. على عليهالسلام در اين خطبهها به فكر آن است كه مغزها را بسازد و هدايت كند. ?
سطح فرهنگ و انديشهى مردمى كه در جامعهى اسلامى آن روز زندگى مىكردند، آن چنان بالا بود كه وقتى على بن ابى طالب عليهالسلام اين سخنان عميق و پر مغز را در منبر ادا مىكرد، زن و مرد و كوچك و بزرگ سخن او را مىفهميدند... .
پس همان طور كه مىبينيد سطح فرهنگ جامعهى علوى بالاست و در آن حدى است كه نهج البلاغه را مىفهمد. ?
اگر مىبينيد سخن اميرالمؤمنين در آن روزگار كه دنياى جهالت و تاريكى بود، آن چنان مىدرخشيد كه همهى مرد و زن و كوچك و بزرگ وقتى آن سخنان را مىشنيدند، به قدر فهم خود درك مىكردند و امروز قرنها بعد از آن زمان دانشمندان و بزرگان و انديشمندان شرح اين كلمات را مىنويسند؛ به اين دليل است كه آن روز در جامعه انقلاب بود و هر روزى كه در جامعه انقلاب باشد قضيه همين گونه است.
اينها خطابههاى اميرالمؤمنين بود اين خطابهها از خطابههايى كه امروز شما در نهج البلاغه مىبينيد، زيادتر است. ?فصل هفتم: نقش نهج البلاغه در جهان اسلام
در شرايط كنونى جهان اسلام كه عدد مسلمانها كثير است و اقطار وسيعى از جغرافياى عالم را در اختيار دارند و آرا و عقايد و نظرات و اجتهادها و مكتبهاى گوناگونى پر ذهن و روحشان حاكم است، اگر ما بتوانيم متون صدر اسلام را احيا كنيم؛ كمك زيادى به ايجاد يك محور اصلى براى اين اجتهادها كردهايم.
نهج البلاغه را از اين ديدگاه نگاه كنيد نهج البلاغه با اين ديدگاه هرگز با كتاب حديث فلان صحابى يا تابعى كه پنجاه سال، شصت سال، صد سال و يا صد و چهل بعد از هجرت بوده قابل مقايسه نيست. ?
نهج البلاغه مخصوص كشور ما نيست، بلكه متعلق به همهى دنياى اسلام است و دنياى اسلام هم امروز در حال رسيدن به يك بيدارى و حيات دوبارهى اسلامى است. ?
احياى نهج البلاغه فقط وظيفهى ما شيعيان نيست، بلكه وظيفهى همهى مسلمانهاست، يعنى هر كس على بن ابى طالب عليهالسلام را قبول دارد و مسلمان است - چون در اسلام كسى نيست كه اين بزرگوار را قبول نداشته باشد. به عنوان احياى يك ميراث بى نظير اسلامى بايد نهج البلاغه را زنده كند و اين احيا نه فقط به معناى كثرت چاپ - كه زياد هم چاپ شده - بلكه به معناى كاركردن و تحقيق كردن در زمينهى آن است.
همچنان كه در زمينهى قرآن كريم كار شده و تفسيرهاى زيادى نوشته شده است دربارهى نهج البلاغه هم بايد اين كارها انجام گيرد. همان طور كه قرآن خوانده مىشود، نهج البلاغه هم بايد خوانده شود؛ چون تالى و دنبالهى قرآن است. همان طور كه مسلمانها خودشان را موظف مىدانند با قرآن انس پيدا كنند و ندانستن قرآن را براى خود نقص مىشمارند، دانستن نهج البلاغه هم بايد نقص به حساب بيايد. ?
امروز آشكارترين و روشنترين حقايق اسلامى، به وسيلهى بخشى از مدعيان اسلام در كشورهاى اسلامى ناديده گرفته مىشود امروز همان روزى است كه شعارها يكسان است؛ اما جهت گيريها به شدت مغاير يكديگر است امروز شرايطى مشابه شرايط حكومت دوران اميرالمؤمنين عليهالسلام است. پس روزگار، روزگار نهج البلاغه است. امروز مىشود از ديدگاه دقيق و نافذ اميرالمؤمنين عليهالسلام به واقعيتهاى جهان و جامعه نگاه كرد و بسيارى از حقايق را ديد و شناخت و علاج درها را پيدا كرد همين است كه به نظر ما امروز بيش از هميشه به نهج البلاغه محتاجتريم.
اين يك جهت بود كه ضرورت پرداخت به نهج البلاغه و بازگشت به اين مجموعه را كه از زبان اميرالمؤمنين و مولاى متقيان عليهالسلام نقل شده نشان مىدهد بايد هر چه بيشتر در پيرامون آن كار كرد و مقدماتى كه بتواند اين كتاب را قابل استنادتر و قابل فهمتر بكند، آماده كرد؛ زيرا اين كار از هميشه لازمتر و ضرورىتر است. ?
فرهنگهايى كه امروزه بر ذهنيت مردم در بخشها و تقسيم بنديهاى مختلف سياسى حاكم است، هيچ كدام منطبق با فرهنگ نهج البلاغه نيست. ?
كسانى كه در زمينهى نهج البلاغه كار كردهاند كم نيستند - چه در ايران بود و بعضى از ديگر از كشور از كشورهاى اسلامى - اما كارهاى اصولى و اساسى كه بتواند مدرسهى نهج البلاغه را در كل فضاى جهان اسلام گسترش بدهد، همچنان باقى است. اگر چه پايههاى آن كارهاى اصولى، دارد تدريجا انجام مىگيرد. واقعا نهج البلاغه گنجينهى عظيمى است كه به اين سادگى، حتى به موجودى آن نمىشد دسترسى پيدا كرد؛ يعنى آن را فهميده و بعد از اين كه چنين موجودى را شناختيم، نوبت كار اصلى يعنى بهرهبردارى است. ما هنوز موجودى نهج البلاغه را هم نمىدانيم، البته بسيارى از منابع غنى اسلامى همين وضعيت را دارد؛ اما نهج البلاغه با رتبه و پايهى والايى كه دارد، در حقيقت يك استثناست و بايد به صورت يك گنجينهى استثنايى با آن برخورد كرد. وقتى تأمل مىكنم، مىبينم آرزويى كه داشتهايم و داريم، اين است كه جامعهى ما با اين كتاب عزيز الفت و انس پيدا كند.
فصل هشتم: نقش وزارت آموزش و پرورش در احياء نهج البلاغه ?
براى من بسى شيرين و لذت بخش بود اگر فرصت شنيدن صوت دلنشين تك تك شما را داشتم؛ يعنى شما بچههاى عزيز - اين اميدهاى آينده - با دلهاى پاك و روحهاى درخشان و نوربخش خودتان مىآمديد و جملات نورانى نهج البلاغه را براى ما مىخوانديد... .
من از برادران عزيزمان در وزارت آموزش و پرورش خواهش مىكنم اين راه را رها نكنيد، دنبال اين خط را بگيريد. نهج البلاغه را داخل مدرسهها و كلاسها ببريد تا دانشآموزان متن عربى اش را ياد بگيرند.
بهترين نويسندگان و شيواترين هنرمندان را استخدام كنيد و از آنها بخواهيد كه بيايند اينها را ترجمهى زيبا كنند تا آن را بچههاى ما حفظ كنند نهج البلاغه بايد در كتابهاى درسى ما بيايد. ما از نهج البلاغه خيلى دور مانديم لذا بايد اين فاصله را جبران كنيم. ?
تمام مفاهيم لازم براى تقويت نظام جمهورى اسلامى در نهج البلاغه وجود دارد. شما عزيزان و نو چشمهاى ما، دانشآموزان و زبدگان و بچههاى با استعداد و خوش حافظه - چه دختر و چه پسر - كه در وادى حفظ و ترجمهى نهج البلاغه و فراگيرى اين كتاب مقدس افتادهايد، بدانيد كه اين نعمت، بسيار با بركت و با عظمت است. اين موهبت خدايى را مغتنم شماريد و پيش برويد. ?
معلمان و مربيان و وزارت آموزش و پرورش و معاونت مربوط و برادرانى كه اين كار را پى گرفتند، بدانند كه يكى از ذى قيمتترين كارهاست. مبادا اين كار را دست كم بگيريد و كوچك بشماريد بيست سال ديگر جامعهى ما خواهد فهميد كه اجتماع امروز شما و اين فراگيرى نهج البلاغه چه آثارى خواهد داشت. بدانيد كه اين يك نهال بابركتى است كه امروز به دست برادران عزيزمان در بنياد نهج البلاغه و وزارت آموزش و پرورش و بقيهى كسانى كه دستاندر كارند، غرس شد و بركات و ميوه هايش را در آينده خواهد داد. اين كار را رها نكنيد و بچههاى عزيز و برادران عزيزمان هم بدانند كه نهج البلاغه حاوى كلمات بسيار ذى قيمت است. ?
در اين اردوگاهى كه شما جمع شدهايد قبلا عدهاى مىآمدند تا فرهنگ غرب و فرآوردههاى ذهنى فرهنگ غلط و فاسد بيگانگان را در اين جا نشخوار كنند و از همديگر ياد بگيرند و به بچهها فساد ياد بدهند اما امروز عكس آن شده است؛ امروز در اين جا به بچهها دين و قرآن و نهج البلاغه ياد مىدهند. ?
فصل نهم: درمان دردها در نهج البلاغه
امروز ما در شرايط مشابهى مانند دوران حضرت على عليهالسلام هستيم، ما را هم دنياطلبى تهديد مىكند، ما را هم ابتلاى به كبر و خود پرستى و تبعيض، تهديد مىكند، طوفانهاى فتنههاى اجتماعى ما را هم به فرو ريختن تهديد مىكند بنابراين ما هم به آن درمانها احتياج داريم و بيش از هميشه به نهج البلاغه احتياج داريم. من نديدهام از اين ديدگاه كسى دنبال نهج البلاغه رفته باشد. مىدانيد كه البته خيلى كار شده اما اين يك ديدگاه جديد است.
اينك در آيينهى نهج البلاغه نگاه كنيد و ببينيد شما از وضع كنونى خودتان چه چيزى را در آن مىبينيد؟ كدام درد و كدام خطر را مىبينيد؟ كدام هشدار متوجه ماست؟ و بدانيد كه درمان همهى اينها در نهج البلاغه است .
امروز بسيار لازم است كه محققان، نهج البلاغه را از اين جهات تفسير كنند. ?
نمونه وار چند فقره از بيماريهاى آن روز را كه اميرالمؤمنين عليهالسلام در صدد معالجهى آنهاست ذكر مىكنم: يكى از اين بيماريها مسألهى دنيا است. در نهج البلاغه چه بسيار عليه دنيا و دنياطلبى و دنيا فريفتگى و عليه خطرات و كمينهاى دنيا هشدار داده شده است. يكى از بخشهاى مهم نهج البلاغه زهد آن است. ?
ما مثل آن بيمارى كه يك نسخهى كامل از يك طبيب حاذق در جيب خود يا در طاقچهى اتاق خود دارد، اما در عين حال لاى آن نسخه را باز نمىكند و به آن عمل نمىكند و از آن بيمارى دايما رنج مىبرد. قرنهاى متمادى نهج البلاغه را داشتيم اما از آن استفاده نكرديم و از معارف آن بهره نبرديم و بيماريهاى فردى و اجتماعى خود را براى خودمان جنگ داشتيم. اين آن تأسف و افسوس بزرگى است كه هر كس با نهج البلاغه آشنا بشود، در دلش جا خواهد گرفت. ?
اميرالمؤمنين عليه الصلاه و اسلام در نهج البلاغه خطبهيى به نام ((قاصعه)) دارد كه بسيار خطبهى مهم و پرمضمون و شگفت آورى است. يكى از محورهاى عمدهى اين خطبه مذمت تكبر است.
در اين جا جملاتى دربارهى پيغمبران دارد كه من چند جمله را برايتان مىخوانم.
دربارهى پيغمبران مىفرمايد: و لكنه سبحانه كره اليهم التكابر خداى ? سبحان كبر و فخرفروشى را در نظر پيغمبران زشت و مكروه قرار داد.
و رضى لهم التواضع
و تواضع را براى آنها شايسته دانست و راضى شد كه آنها تواضع باشند. فالصفوا بالارض خدودهم؛ اين قدر پيغمبران اهل تواضع و يگانگى بودند كه صورتهاى خودشان را به زمين مىچسباندند. و عفروا فى التراب وجوههم؛ پيشانى خود را با خاك آلوده مىكردند (اينها كنايه از تواضع و فروتنى است). بعد مىفرمايد:
و خفضوا اجنحتهم للمؤمنين و كانوا قوما مستضعفين
؛ براى مؤمنين ((خفض جناح)) مىكردند (نهايت تواضع و فروتنى همراه با مهربانى را خفض جناح مىگويند)، پيغمبران با مؤمنين اين گونه بودند، لذا مؤمنين هميشه دور پيغمبر جمع مىشدند.
و كانوا قوما مستضعفين؛ در حالى كه مؤمنين با پيغمبران مردمان مستضعفى بودند (كه به هر معنا بگيريم مقصود ما را بيان مىكند: يا خود پيغمبران، مستضعفان بودند و يا مؤمنين كه پيغمبران در ميان آنها بودند و در مقابل آنها آن طور خضوع مىكردند؛ آنها مردمان مستضعفى بودند) لذا به پيغمبر ايراد مىگرفتند كه و تبعهم الارذلون؛ مردمان پست، مردمان پايين جامعه اطراف پيغمبر را گرفتهاند! ?
اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مىفرمايد: پيغمبران در مقابل مؤمنين خاضع بودند؛ در حالى كه آن مؤمنين از اقوام مستضعف بودند. انبيا با همين عامهى مردم و قشرهاى وسيع مردم كه اكثريت افراد يك جامعه را تشكيل مىدهند، سر و كار داشتند. پيغمبر ما هم سر و كار داشت، امام امت هم در اين روزگار سر و كار دارد و بايد اين رابطه ميان دولت و مسئولان و مردم بماند. بايد اين رابطه ضعيف نشود. رگ اصلى انقلاب ما وجود همين رابطه است. ?
موضوع ديگرى كه در نهج البلاغه بارها تكرار شده است، ((تكبر)) است. يعنى همان كه محور اصلى خطبهى قاصعه است. البته مخصوص خطبهى قاصعه هم نيست، در خيلى جاها هست، مسألهى تكبر يعنى خود را از ديگران بالاتر دانستن؛ همان آفتى كه اسلام را و نظام سياسى اسلام را منحرف كرد و خلافت را به سلطنت تبديل كرد و به كلى نتايج زحمات پيامبر صلى الله عليه و آله را تقريبا در برههيى از زمان از بين برده است. اين است كه اميرالمؤمنين عليهالسلام در نهج البلاغه به آن بسيار اهميت مىدهد. ?
اين كه نهج البلاغه پر از زهد و ترغيب به زهد است؛ چه چيز را نشان مىدهد؟ بيمارى را نشان مىدهد اين نسخهى اميرالمؤمنين عليهالسلام كه اين قدر راجع به دنيا گرم و پرشور و پرهيجان و زيبا و بليغ حرف مىزند؛ نشان مىدهد كه مردم بدطورى گرفتار دنيا شده بودند. بيست و سه سال پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله، مردم بدطورى اسير شده بودند. اين دست گره گشا سعى مىكند گرههاى اين كمند را از دست و پاى آنها باز كند. ?
امروزه براى ما نهج البلاغه از جهات مختلفى حساس است، تأكيد مىكنم كه اين كتاب، گنجينهى بى نظير و تمام شدنى است و امروز هم بيشتر از هميشه ملت و جامعهى اسلامى ما به آن نيازمند است. . ?
ما ملت ايران به عنوان كسانى كه پايههاى اين نظام را روى دوشمان گرفتهايم، اگر امروز به نهج البلاغه مراجعه كنيم؛ در آن چيز جالبى خواهيم يافت. بيماريهاى كه در اين موقعيت ما را تهديد مىكند و درمان اين بيماريها، براى ما ارزنده و حياتى است. بايد برويم و اين درمانها را جستجو كنيم. نمىخواهم بگويم همهى آن حوادثى كه در صدر اسلام اتفاق افتاده، امروز هم همانها مو به مو اتفاق مىافتد، خير، اما جهت گيريها يكى است. ?
ما يك سلسله سخنرانى از حضرت على عليهالسلام داريم كه در اين سخنرانيها، ايدئولوژى و تاكتيك جنگ و شيوه و تجربهى حكومت كردن و اخلاق و زهد و تقوى وجود دارد. شما امروز مىفهميد كه ما چه قدر به نهج البلاغه احتياج داريم. ?
فصل دهم: حكومت در نهج البلاغه
مسألهى حكومت در نهج البلاغه مانند دهها مسألهى مهم ديگر زندگى، در اين كتاب عظيم به شيوهيى غير از شيوهى محققان و مؤلفان مطرح شده است. البته چنين نييت كه اميرالمؤمنين عليهالسلام فصلى مستقل دربارهى حكومت بازكرده باشد و با ترتيب مقدماتى به نتيجهگيرى برسد. شيوهى سخن او در اين باب هم، مانند ابواب ديگر شيوهيى حكيمانه است؛ يعنى عبور از مقدمات و تأمل و تمركز بر روى نتيجه. نگاه اميرالمؤمنين عليهالسلام به مسألهى حكومت، نگاه حكيم بزرگى است كه با منبع وحى پيوند نزديك دارد. ?
مسألهى حكومت در نهج البلاغه، به صورت يك بحث تجريدى نيست. حضرت على عليهالسلام با امر حكومت درگير بوده و در اين كتاب شريف به عنوان يك حاكم و كسى كه با ادارهى كشور اسلامى - به همهى مشكلات و مصيبتها و دردسرهايش - روبرو بوده و به جوانب گوناگون اين مسأله رسيدگى كرده، سخن گفته است. توجه به اين امر براى ما كه در شرايطى مشابه شرايط اميرالمؤمنين على عليهالسلام قرار داريم، بسى آموزنده است. ?
1 - معناى حكومت
ابتدا بايد ديد كه آيا ((حكومت)) از ديدگاه امام عليهالسلام به همان معنايى است كه در فرهنگ متداول جهان كهن و جهان امروز از آن فهميده مىشود؟ يعنى حكومت مترادف است با فرمانروايى، سلطه، تحكم و احيانا برخوردارى حاكم يا حاكمان از امتيازاتى در زندگى؟ يا ((حكومت)) در فرهنگ نهج البلاغه، مفهوم ديگرى دارد؟ در اين باب از چند كلمه و اصطلاح مشخص در نهج البلاغه استفاده مىكنيم كه عنوان ((امام))، ((والى)) و ((ولى امر)) براى حاكم و عنوان ((رعيت)) براى مردم از آن قبيل است.
?
در قرآن و همين طور در حديث - مخصوصا در نهج البلاغه - دو چهره از حاكم تصوير شده است: يك چهرهى مثبت و يك چهرهى منفى. چهرهى مثبت به عنوان امام هدى - امام هدايت كننده به حق - معرفى مىشود و چهرهى منفى هم به عنوان امام و پيشواى آتش و گمراهى، شناسايى مىشود. امام هدى، پيغمبران و اوليا و حكام به حق اسلامى و حكام بندهى خدا و شايسته بر طبق معيارهاى الهى هستند؛ و امام باطل - امام آتش - طاغوتها هستند. ?
2 - ضرورت حكومت
اين يك بحث است كه آيا براى جامعهى انسانى، وجود فرماندهى و حكومت، امرى ضرورى است يا نه؟ استنتاج از اين بحث به معناى التزام به لوازمى در زندگى جمعى است و صرفا منحصر به اين نيست كه ما قبول كنيم حكومت براى جامعه لازم است؛ بلكه نتيجهى بحث ما در شيوهى فرماندهى و در شيوهى فرمانبرى و در ادارهى جامعه نيز مشخصات و خطوط ويژهيى را ترسيم خواهد كرد. ?
مسألهى ضرورت حكومت در نهج البلاغه در مقابل گرايش و جريان قدرتمندانه مطرح مىشود... از اين گرايشها هميشه در جوامع وجود داشته و امروز هم هست و در آينده نيز تا وقتى كه اخلاق انسان، كامل و درست نشود؛ چنين گرايشهايى وجود خواهد داشت. ?
3 - منشأ حكومت
منشأ حكومت از نظر نهج البلاغه چيست؟ آيا امر طبيعى، نژاد، دودمان، نسب، زور و اقتدار (اقتدار طبيعى و يا اقتدار مكتسب) است؟ يا نه، منشأ حكومت و آنچه به حكومت يك انسان يا يك جمع مشروعيت مىبخشد؛ يك امر الهى يا يك امر مردمى است؟ ?
در دنياى جديد، دمكراسى - يعنى خواست و قبول اكثريت مردم - ملاك و منشأ حكومت شمرده مىشود اما كيست كه نداند دهها وسيلهى غير شرافتمندانه به كار گرفته مىشود تا خواست مردم به سويى كه زورمداران و قدرت طلبان مىخواهند، هدايت شود. بنابراين مىتوان در يك جمله گفت كه در فرهنگ رايج انسانى، از آغاز تا امروز و از امروز تا زمانى كه فرهنگ علوى و نهج البلاغه بتواند بر زندگى انسانها حكومت كند، منشأ حاكميت اقتدار و زور بوده و خواهد بود ولا غير.
اميرالمؤمنين عليهالسلام در نهج البلاغه، منشأ حكومت را اين معانى نمىداند و مهمتر اين است كه خود او هم در عمل آن ثابت مىكند. از نظر على عليهالسلام منشأ اصلى حكومت، يك سلسله ارزشهاى معنوى است. آن كسى مىتواند بر مردم حكومت كند و ولايت امر مردم را به عهده بگيرد كه از خصوصياتى برخوردار باشد. ?
4 - حكومت حق است يا تكليف؟
آيا حكومت كردن، يك حق است يا يك تكليف؟ حاكم حق حكومت دارد يا موظف است كه حكومت كند، و كدام انسان مىتواند يا مىبايد حكومت كند؟ از نظر نهج البلاغه، حكومت هم حق است و هم وظيفه.
براى كسى كه از شرايط و معيارها و ملاكهاى حكومت برخوردار است؛ در شرايطى وظبفه است كه حكومت را قبول كند، و نمىتواند اين بار را از دوش خود بر زمين بگذارد. ?
اميرالمؤمنين عليهالسلام در بيانى خلاصه و موجز، حكومت را هم يك حق مىداند و هم يك وظيفه و هم يك تكليف. به اين ترتيب نيست كه هر كسى كه برايش شرايط توليت امور مردم فراهم شد و توانست به نحوى با كسب وجاهت و تبليغ، و با كارها و شيوه هايى كه معمولا طالبان قدرت خوب مىدانند آن شيوهها چيست؛ نظر مردم را جلب كند و بتواند حكومت كنند. وقتى حكومت، حكومت حق است، اين حق متعلق به كسان معينى است و اين به معناى آن نيست كه يك طبقه، طبقهى ممتازند؛ زيرا در جامعهى اسلامى، همه فرصت آن را دارند كه خود را به آن زيورها بيارايند و همه مىتوانند كه آن شرايط را براى خود كسب كنند. البته در دوران بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يك فصل استثنايى وجود دارد؛ اما نهج البلاغه بيان خودش را به صورت عازم ارايه مىدهد و بارها و بارها به اين حق اشاره مىكند.
امام، حكومت را حق مىداند. اين چيزى است كه در نهج البلاغه واضح است. ?
5 - حكومت هدف است يا وسيله؟
آيا حكومت كردن براى فرد يا جمع حاكم، يك هدف است يا يك وسيله؟ و اگر وسيله است، براى چه هدفى؟ حاكم به وسيلهى حكومت مىخواهد جامعه را به چه مقصدى برساند؟! ?
6 - حاكم و رعيت
مسألهى شورانگيز روابط حاكم و رعيت مبتنى بر چه مبنا و اساسى است؟ آيا حق يك جانبه است كه حاكم را بر گردهى مردم سوار مىكند؟ يا متقابل است؟ از جملهى اساسىترين و پرمعناترين و پرنتيجهترين مباحث حكومت در نهج البلاغه، همين مسأله است. ?
7 - مردو و حكومت
بايد ببينيم كه در فرهنگ نهج البلاغه، مردم در برابر حكومت چه كارهاند؛ تعيين كنندهاند؟ آغاز گرند؟ اختيار دار تامند؟ هيچ كارهاند؟ چه هستند؟ اينها ظريفترين مسايلى است كه در نهج البلاغه عنوان شده است. فرهنگهايى كه امروزه در بخشها تقسيم بنديهاى مختلف سياسى بر ذهنيت مردم حاكم است. هيچ كدام منطبق با فرهنگ نهج البلاغه نيست. ?
8 - نخوهى برخورد با مردم
اجزا و اعضاى حكومتى چگونه بايد با مردم برخورد كند؟ آيا طلبكار از مردمند؟ آيا بدهكار به مردمند؟ اخلاق دستگاه حكومت با مردم چگونه است؟ ?
9- رفتار حاكم با خود
آيا براى رفتار حاكم در جامعه، محدوديتى وجود دارد؟ آيا مىتوان به حسن رفتار او با مردم بسنده كرد؟ يا، ماوراى نحوهى ارتباط حاكم با مردم، چيز ديگرى وجود دارد كه آن، نحوهى ارتباط حاكم با خود است؟ زندگى شخصى حاكم چگونه بايد بگذرد و نهج البلاغه در اين مورد چه نظرى دارد؟ ?
10 - شرايط حاكم
در نهج البلاغه از حاكم جامعهى اسلامى هرگز به عنوان ملك يا سلطان سخنى گفته نشده است. يكى از تعبيراتى كه در نهج البلاغه وجود دارد؛ يكى ((امام)) به معناى پيشوا و رهبر است. مفهوم رهبر با مفهوم راهنما فرق دارد. رهبر آن كسى است كه اگر جمعيت و امتى را به دنبال خود مىكشانند؛ خود، پيشقراول و طلايه دار اين حركت است. مفهوم حركت و پيشروى و پيشگامى در خطى كه مردم حركت مىكنند، در كلمهى ((امام)) وجود دارد. ?
به نظر مىرسد نوع ارتباطهايى كه در معناى ولايت ذكر مىشود، كلا مصاديق همان پيوند و پيوستگى هستند. والى امت و والى رعيت آن كسى است كه امور مردم را به عهده دارد و با آنها پيوسته است و همين معنى، بعد خاصى از مفهوم حكومت را از نظر نهج البلاغه و اميرالمؤمنين عليهالسلام روشن مىكند. ?
قسمتى كه مدير جامعه آن را تشكيل مىدهد مانند بقيهى قسمتهاست. او هم مانند بقيهى اجزا و عناصر تشكيل دهندهى اين مجموعه است، ولى امر متصدى اين كار است. متصدى اين كار هيچ گونه امتيازى را طلب و توقع نمىكند و عملا هيچ گونه امتيازى از لحاظ وضع زندگى و برخورداريهاى مادى و او تعلق نمىگيرد. اگر بتواند وظيفهى خودش را خوب انجام دهد، به اندازهيى كه اين وظيفه و انجام دادن آن براى او جلب حيثيت معنوى كند، به همان اندازه حيثيت كسب مىكند و نه بيش از آن اين حاق مفهوم حكومت در نهج البلاغه است. بنابراين تعبير، حكومت در نهج البلاغه هيچ نشانه و اشارهيى از سلطه گرى و هيچ بهانهاى براى امتيازطلبى ندارد. از آن طرف، مردم به تعبير نهج البلاغه رعيت اند. رعيت يعنى جمعى كه رعايت و مراقبت و حفاظت و حراست آنان بر دوش ولى امر است. ?
وقتى در نهج البلاغه در جستجوى مفهوم حكومت هستيم، از طرفى مىبينيم آن كه در رأس حكومت است، والى و ولى امر و متصدى كارهاى مردم و وظيفه دار و مكلف به تكليف مهمى است. انسانى است كه بيشترين بار و سنگينترين مسؤوليت بر دوش اوست. اما در سوى ديگر، مردم قرار دارند كه بايد به همهى ارزشها و آرمانهايشان و با همهى عناصر متشكلهى شخصيتشان، مورد رعايت قرار بگيرند. اين مفهوم حكومت است و اين مفهوم، نه سلطه گرى، نه زورمدارى و نه افزونطلبى است. ?
اميرالمؤمنين عليه السلام در بخشهاى مهمى از نهج البلاغه به حيطهى حكومت اشاره مىكند. شايد دهها جمله در نهج البلاغه مىتوان نشان داد كه مفهوم حكومت را از نظر امام على عليهالسلام مشخص مىكند.
از جمله در ابتداى فرمان مالك اشتر مىخوانيم:
جبايه خراجها و جهاد عدوها، و استصلاح اهلها، و عماره بلادها. ?
برچسبها: